معنی تکم هدائن - جستجوی لغت در جدول جو
تکم هدائن
تکان دادن
ادامه...
تکان دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تج هدائن
دراز کشیدن
ادامه...
دراز کشیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
کل هدائن
انتهای دو چوب یا دو چیزی را به هم تکیه دادن، تکیه دادن، پوست انداختن، پوست انداختن مار یا درخت
ادامه...
انتهای دو چوب یا دو چیزی را به هم تکیه دادن، تکیه دادن، پوست انداختن، پوست انداختن مار یا درخت
فرهنگ گویش مازندرانی
کش هدائن
دنباله دار کردن سخنی
ادامه...
دنباله دار کردن سخنی
فرهنگ گویش مازندرانی
شک هدائن
با جسم تیزی خراش ایجاد کردن
ادامه...
با جسم تیزی خراش ایجاد کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
رم هدائن
ترساندن ناگهانی
ادامه...
ترساندن ناگهانی
فرهنگ گویش مازندرانی
رک هدائن
راست و ریست کردن، رو به راه کردن، قوز کردن، راست و ریست کردن، رو به راه کردن، قوز کردن
ادامه...
راست و ریست کردن، رو به راه کردن، قوز کردن، راست و ریست کردن، رو به راه کردن، قوز کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
دم هدائن
استراحت دادن کوتاه، دور ریختن، پرت کردن
ادامه...
استراحت دادن کوتاه، دور ریختن، پرت کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
چم هدائن
گیر انداختن، به دام انداختن، عادت دادن رام کردن حیوان
ادامه...
گیر انداختن، به دام انداختن، عادت دادن رام کردن حیوان
فرهنگ گویش مازندرانی
جم هدائن
تکان دادن
ادامه...
تکان دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
ته هدائن
بالا کشیدن، حرام خواری، فرو بردن، خوردن
ادامه...
بالا کشیدن، حرام خواری، فرو بردن، خوردن
فرهنگ گویش مازندرانی
تن هدائن
آرام شدن، مطیع شدن، رام شدن، پذیرفتن، به جلو هول دادن، نزدیک
ادامه...
آرام شدن، مطیع شدن، رام شدن، پذیرفتن، به جلو هول دادن، نزدیک
فرهنگ گویش مازندرانی
تو هدائن
تابیدن، حرارت بخشیدن نور خورشید، تاب دادن
ادامه...
تابیدن، حرارت بخشیدن نور خورشید، تاب دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
تل هدائن
تکان مختصر دادن، فشار آوردن کم، لم دادن، دراز کشیدن
ادامه...
تکان مختصر دادن، فشار آوردن کم، لم دادن، دراز کشیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
تش هدائن
کتک، ضربه زدن با دست به طور ناگهانی
ادامه...
کتک، ضربه زدن با دست به طور ناگهانی
فرهنگ گویش مازندرانی
تاج هدائن
تازاندن
ادامه...
تازاندن
فرهنگ گویش مازندرانی
تغ هدائن
تغ هدائن، راست و استوار نشستن که گاه نشان خود بینی است، دراز کشیدن
ادامه...
تغ هدائن، راست و استوار نشستن که گاه نشان خود بینی است، دراز کشیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
قلم هدائن
قلمه زدن
ادامه...
قلمه زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
دوم هدائن
کنایه از: به دام انداختن گوسفند جهت دوشیدن شیر
ادامه...
کنایه از: به دام انداختن گوسفند جهت دوشیدن شیر
فرهنگ گویش مازندرانی
چکک هدائن
پشت پا زدن، زیر پا را خالی کردن، واژگون کردن
ادامه...
پشت پا زدن، زیر پا را خالی کردن، واژگون کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
چکل هدائن
ور رفتن، چیزی را تکان دادن، کنده شدن و جدا شدن تکه ای از
ادامه...
ور رفتن، چیزی را تکان دادن، کنده شدن و جدا شدن تکه ای از
فرهنگ گویش مازندرانی
تیب هدائن
دولا شدن و باسن را به هوا بردن
ادامه...
دولا شدن و باسن را به هوا بردن
فرهنگ گویش مازندرانی
تیم هادائن
بذرافشانی کردن
ادامه...
بذرافشانی کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
تکان هدائن
تکان دادن
ادامه...
تکان دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
تکل هادائن
تکیه دادن
ادامه...
تکیه دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
توش هدائن
ضربه زدن، سرعت دادن
ادامه...
ضربه زدن، سرعت دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
توک هدائن
گذاشتن چوب قیم در زیر شاخه های پرمحصول درخت
ادامه...
گذاشتن چوب قیم در زیر شاخه های پرمحصول درخت
فرهنگ گویش مازندرانی
تفت هدائن
حرارت دادن
ادامه...
حرارت دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
تالم هدائن
به تاراج دادن
ادامه...
به تاراج دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
لم هدائن
یک پهلو دراز کشیدن، نوعی استراحت کردن
ادامه...
یک پهلو دراز کشیدن، نوعی استراحت کردن
فرهنگ گویش مازندرانی